محل تبلیغات شما



گفتم به فلک گشته مهموم حسن

مقتول شده حسین و مسموم حسن

مظلومتر از حسین کسی دیدی گفت

مظلومتر از حسین مظلوم حسن

ای به قربان آن غریبی که در خانه خودش هم غریب بود. جعده آمد به خانه امام مجتبی. با خودش گفت: اگر کسی مرا دید میگویم مشتاق دیدار مولایم بودم و اگر مرا ندیدند کار خودم را تمام کرده برمیگردم. آهسته آهسته آمد بالای سر امام مجتبی.


زهرجا بگذري دردو غم کرب و بلا باشد *** به هربستان وويران گفتگوي کربلا باشد

زجغدي بلبلي پرسيد کاي ديوانه محزون *** بگو بامن چراجاي تو در ويرانه ها باشد

براي چيست در دوران گريزاني توازبستان *** مکانت گوشه ويران به هرصبح ومساء باشد

زويران بگذرو بامن بيا در ساحت گلشن *** ببين سرووگل و سنبل درآنجا جابجا باشد

بگفتاجغد بي دل، خاک برفرق تواي بلبل *** بده انصاف، کي اين شيوه مهر و وفا باشد

که من آسوده دل برشاخ گل درباغ بنشينم *** ولي زينب سرعريان به دور شهرها باشد

من اندرصحن گلشن شادمان باشم ولي ليلا *** زمرگ اکبرناکام درشور و نوا باشد

من اندرگُلْستان درشاخ گلها آشيان گيرم *** ولکن دست عبّاس جوان ازتن جدا باشد

برو اي بلبل نالان،تو و آن سروو آن بستان *** مرا اين گوشه ويران، بهشت جاودان باشد

ازآن روزي که شد آل نبي را جاي ويرانه *** مرا جا و مکان ويرانه ازآن ماجرا باشد

تومشتاقي به بستان و من از ويرانه خوشحالم *** که درويرانه جاي دختر شير خدا باشد

ز احوال من دل خون، مپرس از ذاکر محزون *** که ذاکر» چاکري از خاندان مصطفي باشد

عباس حسيني جوهري - ذاکر


چون مدينه شد نمايان گفت زينب آمدم *** اي مدينه! بي کس و بي يار و ياور آمدم

اي مدينه! وقت رفتن بود حسينم همسفر *** حاليا بي حضرتش چون مرغ بي پر آمدم

اي مدينه! داشتم پيش ازسفر چندين امير *** وقت برگشتن چنين محزون ومضطر آمدم

اي مدينه! جسم شاه دين نهادم کربلا *** درحقيقت پيکري هستم که بي سرآمدم

اي مدينه! ماه من عباس نام آورزکين *** شد به خاک وخون و اکنون بي برادر آمدم

اي مدينه! ره مده ديگر مرا درکوي خود *** باعزيزان رفته بي سردار و افسر آمدم

اي مدينه! وقت کوچيدن بُدم باغي زگل *** سبزو خرم آن زمان، امروز بي بر آمدم

اي مدينه! کوفيان کشتند جانانم به ظلم *** بر مزار جدّ، پي احقاق داور آمدم

اي مدينه! اکبر و هم قاسم و اصغر ز کف *** همچو گوهر دادم و با ديده تر آمدم

مينوئي


گفت مادر، از پسر بهرت خبر آورده ام *** دخترت زينب منم شرح سفر آورده ام

گر دهم شرح سفر، ترسم بيازارم دلت *** کز عزيزانت خبر با چشم تر آورده ام

رفتم از کويت ولي باز آمدم دل غرق خون *** زاشک خونين ،دامني پر از گهر آورده ام

از عراق و شام با سنگ جفا سوي حجاز *** طايران قدس را بشکسته پر آورده ام

يوسفت شد صيد گرگان در زمين کربلا *** ارمغان پيراهنِ آن نامور آورده ام

مادران را با جوانان از وطن بردم ولي *** جمله را در بازگشتن بي پسر آورده ام

ام ليلا را زداغ اکبرش از کربلا *** دل پر آذر، ديده گريان، خون جگر آورده ام

مادر اصغر، رباب خسته جان را همرهم *** بادلي پر درد از داغ پسر آورده ام

هرچه گويم باز ماند ناتمام، اين شرح حال *** قصه جانسوز خود را مختصر آورده ام

قصّه پر غصه زينب، صفا» بنوشت و گفت *** بهر دلها مايه سوز و شرر آورده ام

صفا تويسرکاني


اي پشت و پناه و يار زينب *** اي مايه افتخار زينب

با آن همه مهر و آشنائي *** کردي تو ز ما چرا جدائي

ديشب زمن ارچه دور بودي *** مهمان که در تنور بودي

کي کرد به کوفه ميهمانت *** بر خاک نهاده گيسوانت

از روز ازل من و تو با هم *** بوديم در اين حادثه توأم

رفتي تو به سوي باغ و رضوان *** من مانده غريب و زار و حيران

رفتي تو بر رسول مختار *** من مانده اسير قوم کفّار

آسوده شدي تو از زمانه *** من ماندم وشمر و تازيانه

تا سايه تو مرا به سر بود *** زين واقعه کي مرا خبر بود

باشد سر تو مقابل من *** بر نيزه به پيش محمل من

با اين همه محنت جگرسوز *** خون است دلم از آنکه امروز

چون ماه، سر تو بر سنان است *** انگشت نماي کوفيان است

ذاکر» هم از اين غم و مصيبت *** گرديد قرين رنج و محنت

عباس حسيني جوهري (ذاکر)


شنيدستم که با نعش برادر *** چنين مي گفت آن مظلومه خواهر

که اي پشت و پناه و يار زينب *** تو بودي مونس و غمخوار زينب

به هرمنزل مرا وقت سواري *** زراه مهر مي کردي توياري

ز جا برخيز و بنگر حال زارم *** به روي ناقه عريان سوارم

تو آخر زينت عرش خدائي *** ميان خاک و خون عريان چرائي؟


مَا ذَا عَلَى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ
أَنْ لَا یَشَمَّ مَدَى اَّمَانِ غَوَالِیَا
 
صُبَّــــــتْ عَلَیَّ مَصَائِــبُ لَوْ أَنَّهَا
صُبَّـتْ عَلَـى الْأَیَّـامِ صِـرْنَ لَیَالِیَا[1].

شهید ثانی، زین الدین بن علی‏، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، ص 112، قم، بصیرتی‏، بی‌تا.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها